هیچ وقت یادم نمیره چجوری از خبر اینکه نیستی و تصمیم گرفتی دیگه تو این دنیا نباشی شوکه شدم،همش سوالم این بود اونی که همیشه لبش خندون بود چجوری خواست دیگه نباشه
حالا الان این روزا چرا خودم اینقدر این شکلی ام
هیچ وقت یادم نمیره چجوری از خبر اینکه نیستی و تصمیم گرفتی دیگه تو این دنیا نباشی شوکه شدم،همش سوالم این بود اونی که همیشه لبش خندون بود چجوری خواست دیگه نباشه
حالا الان این روزا چرا خودم اینقدر این شکلی ام
میدونی زندگی پیچیده تر از اونیه که فکرش رو میکنیم ، یه جاهایی باید بپذیرم اشتباه کردیم ،انتخابمون اشتباه بوده و باید رنج این پذیرش رو تحمل کنیم یه جاهایی تا آدم بد نبینیم تا دروغ نبینیم تا متوجه فیک و تقلبی بودن نشیم نمیتونیم اصالت و درستی رو تشخیص بدیم کار کردن و بزرگ تر کردن محیط بهمون کمک میکنه رشد کنیم بالغ تر بشیم و انتخاب های بهتری داشته باشیم.خیلی وقتا یاد داستان حضرت موسی میفتم مردم دروغ رو دیده بودن که معجزه رو باور کردن منم آدم تقلبی و فیک رو دیدم ادعاهای تو خالی رودیدم و بعد یه دوره رشد تونستم اصالت و حقیقت رو تشخیص بدم و الان وقتی برمیگردم به قبل میگم اونهمه سختی ارزشش رو داشت ارزش این آدمی که الان کنارم ایستاده که هروقت یادم میره کی هستم هروقت فراموش میکنم لبخند بزنم شمرده شمرده بهم یاد آوری میکنه که کی هستم چه قدرتی دارم و چقدر بزرگ شدم . که چقدر این آدم برام عزیزه و بهم ثابت کرده چقدر براش عزیزم
سخت تلاش کردم با تمام توان و الان رسیدم به جایی که حس میکنم باید قدم های مهم تری بردارم
درسته موقعیت الان آرزوی خیلیاست ولی یه جا موندن رکود میاره
قراره دست تو دست تو جهانون رو دوباره خلق کنیم یا علی
رفیق جونم یار جونم خدا رو شکر میکنم که هدیه مثل تو رو بهم داده
هر کسی یه جور فرار میکنه از خودش من با خواب
اینقدر اون تجربه وحشتناک پناه بردن به خواب آزار دهنده است که الان هم که مریض میشم و خوابیدن تاثیر داروهاست میترسم
ولی اینار یه تفاوت بزرگ هست، تویی که کنارم ایستادی و بهم انگیزه میدی که بخوام لحظه لحظه رو زندگی کنم
لاادری راست میگه :
از آن دم که تو را دوست داشتم جهان زیباتر شد :)
هر کسی یه عادت هایی داره و یه خواسته هایی یه وقتایی خود آدم متوجه میشه چقدر عجیب شده بعضی از این عادت ها ، یکی شون که جدیدا زیاد به چشم خودم میاد میل به قایم شدن و ناپدید شدن و سکوته !
یه خود سانسوری عمیق ، نمیدونم کی شروع شده ولی خیلی خیلی عمیقه
تو اومدی بهترین رفیقم شدی ، بدون سانسور با هم از هر دری حرف میزنیم بدون ترس از قضاوت شدن و کمکم کردی این چاه رو عمیق تر نکنم .
با حوصله تکه های شکسته رو بهم چسبوندی و احساس هایی رو که مرده بودن زنده کردی ...
حالا فصل بعدی عمر رو با این آرزو شروع میکنم رفاقتمون مستدام ...
پ.ن :
أُریدک دائماً بِقُربی
إن وقع حُزن الأرض على کَتفی أمیلُ إلیک ...
میخواهم همیشه کنارم باشی
تا اگر اندوه زمین روی شانههایم افتاد
به سمتِ تو کج شوم ...
بس که حسرت های رنگین دل به روی هم نهاد
رفته رفته سینه ام چون کلبهی بزاز شد
حضرت صائب
از مزایای کار کردن این بلوغیه که به دست میاری ،این که یاد میگیری روی پای خودت بایستی و خودت مشکلاتت رو حل کنی و ناخواسته یاد میگیری به جای تکیه کردن تکیه گاه بقیه باشی ، راستش این آدم امروز رو بیشتر دوستش دارم با اینکه تلخ تر شده و دیگه مثل قبل مهربون نیست.خوب یا بد آدم ها تغییر میکنن و یادشون میره که اصلا قبلا چطوری بودن ، چند وقته به خودم که نگاه میکنم میبینم تو ظاهرم هم این تغییرات خیلی محسوسه توی سبک زندگیم و حتی علایقم . خودم گاها خیلی تعجب میکنم که چقدر این آدم امروز با بچه بی دست و پای 5 سال پیش فرق میکنه . بله 5 سال پیش خیلی اذیت شد خیلی حرف شنید ولی الان مگه کسی جرات همچین کاری رو داره ، 5سال پیش با دوتا چشم پر اشک هرکی هرچی میگفت فقط می ایستاد و تماشا میکرد ولی الان اگه یکی بگه 10 میخوره تا بفهمه با کی طرفه. خلاصه که این تغییرات واسه خودمم جالبه .
ولی جالب تر واکنش کسایی که مدت طولانیه منو ندیدن :)
اولین چیزی هم که میشنوم اینه ای دختر خوب قرتی شدیا :):
یه چند وقتیه که دارم اشعار صائب رو میخونم و بیش از پیش شیفته اش شدم ، دریکی از این غزل ها عزیز دل ما میفرمایند :
نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را