خانه عنکبوتی من

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۶/۲۹
    ...
  • ۹۹/۰۴/۱۶
    :(:
  • ۹۸/۰۴/۳۰
    :):
  • ۹۷/۱۲/۲۲
    :):
  • ۹۷/۱۰/۱۷
    :):
  • ۹۷/۰۹/۰۳
    ...

فک کنم یه سری از مدارات بدنم سوخته و کار نمیکنه  مثل مدار تنظیم دمای بدنم 

دقیقا سه ساعته از بعل بخاری جم نخوردم ولی همچنان لرز دارم و گرم نمیشم :((


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۳۷
الهه ..

رسیدم خونه له و گرسنه و جو زده تند تند یه خوراکی خوردم  و آماده شدم برم باشگاه جلو در به مادر گرام میگم آخه تو این سرما که آدم نباید بره باشگاه باید بشینه جلو بخاری جون کاپوچینو بخوره با براونی وبا یه غصه خاصی گفتم خدایا آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟


رفتم باشگاه دیدم اااااااااااااااا مربی ام نیست بچه ها آشنا نیستن 

بعدش فهمیدم امروز چهارشنبه نیس سه شنبه است و یه عالمه از خدا تشکر کردم که روزها رو واسم جا به جا کرده 

اصی مدیونین فک کنین من اشتباه کردما ، خدا روزها رو واسم جا به جا کرده 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۷:۳۰
الهه ..


همین جوری نوشت : دلم واسه اداره تنگ شده  

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۰
الهه ..
جناب قلب باز کنتورش رفته بالای 100 هرچی بهش میگیم حاجی نوکرتم بیخیال بزار بخوابیم لامصب حرف به گوشش نمیره 
دلم یه خواب راحت و آروم میخواد مثلا تعطیلیه 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۲:۱۳
الهه ..

مدیونین فک کنین از صدای وحشتناک باد ترسیدم نمیتونم بخوابمااااااا 

۲۹ آبان ۹۵ ، ۰۱:۵۱
الهه ..

اداره مون یه ذیحساب داره که بیشتر نقش داروغه ناتینگهام رو بازی میکنه تا ذیحساب یعنی فقط کم مونده از آبدارچی مون شیتیل بگیره 

جناب داروغه چند وقته پیش همکارجان ما رو کچل کردن که ای  فکس و اینترنتم مشکل داره و کولی بازی (سر یه داستانی هم با این بنده خدا کل کل کرده بود میخواست کرم بریزه  ) اون بنده خدا هم زنگ زد که میری ببینی چی میگه 

رفتم دیدم اصلا کانکشن اینترنت رو نزده که وصل بشه جاتون خالی یه لبخند ژوکوند زدم  و گفتم حاج آقا خوب کانکشن اینترنت رو اصلا نزدین که وصل بشین خوب حالا این آیکون رو میبینین یادتون باشه اول همیشه باید ......... خلاصه طوری توضیح دادم و تاکید کردم که قشنگ تخریب شخصیت شد و طرف رنگ لبو شد 

بالاخره باید انتقاممون رو بگیریم 


۲۹ آبان ۹۵ ، ۰۱:۴۹
الهه ..

تا بغض میکنی شبیه جمعه ها

انگیزه میدی شهر حزن آلود شه

 با هر کسی میگی و میخندی ولی

هربار شاید یک نفر نابود شه!


۲۸ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۷
الهه ..
جالب بود که هفت شب فهمیدم  امروز نه صبحانه خوردم نه نهار
با اینکه یه عالمه هله هوله خریدم با بچه ها بخوریم ولی یکم که خوردم سرم به آزمون خودم گرم شد
و بی میل شدم دیگه چیزی نخوردم 

امروز روز خیلی شلوغ و خیلی خوبی هم بود :))))
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۲:۳۱
الهه ..
امشب بنده تا خود صبح میخوام زمزمه کنم مکن ای صبح طلوع .....

بنده از 9 صبح تا 3 بعد از ظهر امتحان دارم 
رئیس جمهور هم که میخواد بیاد 
پس باید هم گوش به زنگ باشیم هم به جای همه امتحان بدیم 
هرچند رئیس جان دو روز ماموریت داده تو خونه دارم درس میخونم و قول داده یکی از پسر ها رو به عنوان نیروی کمکی بده بهم 
ولی امتحانه و پر استرس 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۷:۲۹
الهه ..

زیر رقص نور ماه ،چشمک ستاره ها

یک سبد نگاه خیس ، یک عبور بی کلام

خاطرات شاد ما ،یادشان همه بخیر 

باز هم بیادشان ،ای عشق من سلام 


پ.ن : عکس همین امشب و بدون سه پایه گرفته شده 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۰
الهه ..