خانه عنکبوتی من

آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۴/۱۶
    :(:
  • ۹۸/۰۴/۳۰
    :):
  • ۹۷/۱۲/۲۲
    :):
  • ۹۷/۱۰/۱۷
    :):
  • ۹۷/۰۹/۰۳
    ...
  • ۹۷/۰۸/۲۸
    :)

یک بغل شعر

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ب.ظ

من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی:

هرگز، هرگز!

پاسخی سخت و درشت

و مرا

غصه این هرگز کشت!


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۲
الهه ..

نظرات  (۲)

کی رفته‌ای زدل که تمنا کنم تو را
کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

گفتی که می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم
گفتی که گر بیند کسی؟ گفتم که حاشا می کنم
 
گفتی ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در؟
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم
 
گفتی که تلخی های من گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می کنم
 
گفتی چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام؟
گفتم که من خود را در او عریان تماشا می کنم
 
گفتی که از بی طاقتی، دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغماگران، باری مدارا می کنم
 
گفتی که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم
 
گفتی اگر از کوی خود، روزی تو را گویم برو؟
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا میکنم
 
گفتی گر از پای خود، زنجیر عشقت وا کنم
گفتم ز تو دیوانه تر، دانی که پیدا می کنم

سیمین بهبهانی
پاسخ:
گفتم : تو شیرین منی 
گفتی: تو فرهادی مگر؟
گفتم : خرابت می شوم 
گفتی: تو آبادی مگر؟
گفتم : ندادی دل به من 
گفتی: تو جان دادی مگر؟
گفتم : ز کویت میروم
گفتی: تو آزادی مگر؟
گفتم : فراموشم مکن
گفتی: تو در یادی مگر؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی