خانه عنکبوتی من

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۶/۲۹
    ...
  • ۹۹/۰۴/۱۶
    :(:
  • ۹۸/۰۴/۳۰
    :):
  • ۹۷/۱۲/۲۲
    :):
  • ۹۷/۱۰/۱۷
    :):
  • ۹۷/۰۹/۰۳
    ...

ما کلاً تعداد پرسنل سازمان مون کمه حدودا 60 نفریم و خوب همه همدیگه رو می شناسیم چند وقت پیش سر ناهار  یه بحثی پیش اومد که در نتیجه این بحث فهمیدیم ااااااااا من و یکی از پسراهامون توی یک سال یک ماه و یک روز به دنیا اومدیم  خوب عجیب بود و جالب (قیافه جفتمون سر نهار شبیه علامت تعجب بود )بعد امروز فهمیدم این دوستم هم با یکی دیگه از پسرهامون توی یک سال یک ماه و یک روز به دنیا اومدن خلاصه که فعلا همه مون درخواست ویدئو چک دادیم ببینیم کی بزرگتره میتونه به اون یکی زور بگه

در ضمن جهت طیب خاطر رفتم شناسنامه هاشونم چک کردم دیدم راست میگن فضول هم نیستم اصلا :)

پ.ن : ما ناهار خوری مون مختلطه یه آبدارچی داشتیم ممنوع کرده بود دخترا و پسرا جدا نهار بخورن میرفتیم ناهارخوری در ها رو هم میبستیم شلوغ میکردیم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۸:۵۷
الهه ..

یعنی یه سری موارد هست هیچ رقمه تو کت من یکی نمیره ، یکی اش این زن های خونه دارین که  اعصاب و حوصله ندارن دائم بچه رو کتک میزنن خو اعصاب نداری غلط اضافه کردی بچه دار شدی ، ازدواج و بچه دار شدن یه تصمیم هایی هستن که  با پذیرش شون یه دنیا مسئولیت هم قبول کردی  یعن چی اعصاب ندارم چه کار مفیدی انجام میدن ،مثل ما کار میکنن با بقیه سر و کله میزنین ؟؟؟؟؟؟؟ والا ما که مجردیم و سر کار برو فعالیت مون از اینا بیشتره بیرون کار میکنیم میایم خونه تو کار خونه کمک میکنیم آشپزی میکنیم ، خرید خونه با ماست ،کار فنی میکنیم ، درس میخونیم ؛ درس میدیم ،  باشگاه میریم ،عکاسی میکنیم ...

نمی فهمم چجوری میشه مادر بود بیکار بود نمیفهمم چجوری میشه همسر بود بیکار بود نمیفهمم حوصله ام سر رفته یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟

نمیفهمم زنی رو که بعد از 11 سال زندگی مشترک همچنان جز 10 تا دونه غذا چیز دیگه ای بلد نیست تازه اونا رو هم فیرز میکنن مبادا دوبار بخوان غذا درست کنن فشار بهشون بیاد . نمیفمم زنایی رو که شرتی پرتی آشپزی میکنن و براشون هیچی مهم نیست جز تنبلی 

نمیفهمم بچه شلخته باشه و کثیف و مادر بیخیال 

نمیفهمممم

نمی فهههههههههههههههههمم..........

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۹
الهه ..
یعنی یه دوست جدید که قراره خیلی زیاد همسفرم باشه و با هم یه عالمه جاهای خوب و جدید و کشف کنیم :)

پ.ن : لازم نیست بگم که منظورم دوربین جدیدمه واقعا لازمه ؟؟؟؟؟؟
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۹
الهه ..

بعضی وقتا که اینقدر خسته ای آرزو میکنی کاش کسی بود که میشد تو آغوشش گرفت خوابید با حس خوب امنیت و آرامش و با خیال راحت که هرچی بشه یه نفر هست که بهش میتونی بهش تکیه کنی  ،گذروندن بعضی روزا تنهایی خیلی سخته 

خواب آروم بدون کابوسم آرزوست 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۲۰:۰۸
الهه ..
داشتم پست شباهنگ رو میخوندم  ، که یاد خاطرات خودم افتادم  اینکه همه فکر میکنن یه بچه 18-19 ساله ام ،خوب من کلا ریزه میزه ام  و بی بی فیس و بارها و بارها داستان داشتم سر این قضیه چون همه فکر میکنن خیلی بچه ام  توی اداره مراجعین که تو را هرو میبینن فکر میکنن بچه یکی از کارمندام که تو اداره واسه خودم چرخ میخورم ( هرچند که مدل لباس پوشیدنم هم به کارمند جماعت نمی خوره خیلی اسپرته ) .
یه چند بار شده طرف از خواهر کوچیکم هم کوچولوتربوده هااااااا بعد یه باد انداخته به غبغب اش که عزیزم دانشجویی ؟؟؟؟؟
منم یه نگاه عاقل اندر سفیه کردم و یه لبخند ملیح تحویل دادم گفتم  نه عزیزم من خیلی وقته فارغ التحصیل شدم  . بعد معمولا طرف مقابل میره رو اسکرین سیور و رهسپار افق میشه 
ولی جذاب ترین اتفاقی که افتاد یکی سرایدار مدرسه خواهرم اینا بود که نمیذاشت از مدرسه برم بیرون میگفت بچه بدون اجازه کجا میخوای بری ، بابام در اومد تا ثابت کردم  بابا من دانش آموز نیستم 
یکی دیگه هم مسئول امور اداری مون بود که به خاطر اینکه فکر میکرد دخترش از ما بزرگتره و ما جاش رو تو اداره گرفتیم  پدرمون رو در آورد بعد که فهمید ما بزرگتریم میگفت جل الخالق بچه ها چه یواشکی بزرگ میشن
 
البته خوبه ها به چشم کسی نمیاد سن سالی ازمون گذشته عیدیمون هنوز برقراره ، بنده همچنان پایاپای بچه ها عیدی میگیرماااااااااااااااااااا :)))))

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۵
الهه ..

یعنی دیشب واسه ادیت و برداشت این سیم های لعنتی دهنم حسابی سرویس شد از همه سخت تر ادیت سیم ها توی آینه نخل بود  اصلا متوجه نشدم  چه جوری 2 نصفه شب شد از درد پام به خودم اومدم و متوجه گذر زمان شدم ، وقتی میشینم پشت سیستم کاری انجام بدم زمان از دستم در میره مخصوصا اگه با عکس هام سرگرم باشم . خو خدا وکیلی دیگه با اون خستگی مسواک زدن حکم محاربه داشت در نتیجه پس از اتمام ویرایش همان جا غش کردیم  3 ساعت بیشتر نخوابیدم الان فقط حس میکنم یکی داره تمام مویرگ های سرم رو میکشه 


 اینم یک نمونه از کارها :)))))




۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۷:۵۸
الهه ..


گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید

       آمدی و... همه  فرضیه ها ریخت به هم .....

 امید صباغ نو


پ.ن : نمیدونم چرا قسمت مربوط به شعر مغزم فعال شده این روزا زیاد سمت شعر و شعرای محترم میرم  .نمیدونم شاید به خاطر یافتن کپشن مناسب عکس هام اینجوری شدم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۳:۱۴
الهه ..

یه ماه نصفه نیمه باشگاه بری ولی 5 سانت شکمت کوچیکتر بشه :))))))

امروز مربی ام  کلی کیف کرد و خوشحال شد خودمان هم همینطور 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۱
الهه ..

هر زمان فالی گرفتم ; غم مخور آمد ولی 

این  امید واهی حافظ   مرا  بیچاره  کرد  


محمد شیخی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۱۳:۳۵
الهه ..

من مرغ آتشم

می سوزم از شراره ی این عشق سرکشم.

چون سوخت پیکرم ،

چون شعله های سرکش جانم فرو نشست ،

آنگاه باز از دل خاکستر ،

بار دگر تولد من ،

آغاز می شود .

من دوباره زندگیم را ،

آغاز می کنم 

پر باز میکنم

پرواز میکنم



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۷
الهه ..