1. یعنی خدایا روزی میرسه که مردان کشور ما به درجه ای از درک برسندکه ، تا هر خانمی رو می بینند نپرسند روزه ای ؟ یعنی میشه یعنی ممکنه ؟
2. یه موقع هایی تو زندگی هس که دوس داری با ماهیتابه بزنی تو صورت بعضیا مثل اینایی که تو ماه رمضون همه جا سیگار میکشن بدون اینکه ملاحظه دیگران رو بکنن
رفتم پیش مدیر کل که گزارش هفتگی بدم که چه کار کردم و چه کارهایی در حال انجامه
میگه دیر اومدی گفتم آقای مهندس سرم خیلی شلوغ بود میگه مگه چیکار داشتی
گفتم دارم اسناد مناقصه رو وارد سایت بازرسی میکنم میگه اون که همش 4تا دونه است
گفتم بله ولی فقط یه فقره از اون 4 مورد 15 تا مناقصه جدا میشه که اطلاعاتش باید تو دوتا سایت ثبت بشه بعد یه فقره از همین 4 فقره میشه 30 بار ورود دیتا
هیچی دیگه بنده خدا رفت رو اسکرین سیور
کلا برام خیلی جذابه که هیچی از روند کار هیچ کدوممون نمیدونه
بعد پس از یکسال که من واحدم جا به جا شده رفت جای قبلی میگه فلانی کجاست نیستش
یه وقتایی هس هی با دست میزنی تو پیشونیت آه غلیظ میکشی اشک تو چشمات حلقه میزنه
نه به خاطر اختلاص نه به خاطر شکست عشقی نه به خاطر کار
فقط به خاطر یک سری دستور غذای جدید
چیه خوب مگه همیشه باید قضیه عشقی باشه والا به خدا
امروز آزمون داشتم با همه ی غر غر کردنا بابت آزمون ولی وقتی پام رو تو دانشگاه گذاشتم دلم هری ریخت دلم تنگ شد واسه درس خوندن واسه همکلاسیام واسه استادم
حتی واسه امتحان و مراقب ها
نمیفهمم اینایی رو که دوس ندارن یاد بگیرن و کلاس برن