پ.ن : لازم نیست بگم که منظورم دوربین جدیدمه واقعا لازمه ؟؟؟؟؟؟
بعضی وقتا که اینقدر خسته ای آرزو میکنی کاش کسی بود که میشد تو آغوشش گرفت خوابید با حس خوب امنیت و آرامش و با خیال راحت که هرچی بشه یه نفر هست که بهش میتونی بهش تکیه کنی ،گذروندن بعضی روزا تنهایی خیلی سخته
خواب آروم بدون کابوسم آرزوست
یعنی دیشب واسه ادیت و برداشت این سیم های لعنتی دهنم حسابی سرویس شد از همه سخت تر ادیت سیم ها توی آینه نخل بود اصلا متوجه نشدم چه جوری 2 نصفه شب شد از درد پام به خودم اومدم و متوجه گذر زمان شدم ، وقتی میشینم پشت سیستم کاری انجام بدم زمان از دستم در میره مخصوصا اگه با عکس هام سرگرم باشم . خو خدا وکیلی دیگه با اون خستگی مسواک زدن حکم محاربه داشت در نتیجه پس از اتمام ویرایش همان جا غش کردیم 3 ساعت بیشتر نخوابیدم الان فقط حس میکنم یکی داره تمام مویرگ های سرم رو میکشه
اینم یک نمونه از کارها :)))))
یه ماه نصفه نیمه باشگاه بری ولی 5 سانت شکمت کوچیکتر بشه :))))))
امروز مربی ام کلی کیف کرد و خوشحال شد خودمان هم همینطور
هر زمان فالی گرفتم ; غم مخور آمد ولی
این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد
محمد شیخی
انگار هنوز حس و حال محرم نیومده بود تا وقتی که امروز صدای حاج اصغر از بین دسته شنیده شد
وقتی دم میگیره و شروع میکنه میگه یا ابی عبدالله. ..
محرم تازه حال و هوای همیشگی اش رو میگیره
شاید خودش ندونه ولی دلمون تنگ شده که بگه بابا جان فردا که هیئت میاد تو میدون امامزاده ماشین و موتورهاتون رو اینجا نزارین ،حجابتون رو رعایت کنین ...
اینکه میبینیم حالش اینقدر بده دل همه مون رو میلرزونه
کاش سال دیگه هم مهمونمون باشه...
مهمونتون میکنم به یه شعر فوق العاده از آقای سجاد رشیدی پور :
قسم به «آه» که از جان من برآمده است
تبر به قصد قتال صنوبر آمده است
تو کیستی یَل ِتنها؟ که در مسیر نَبَرد
به پیشواز تو از ترس، لشکر آمده است
دلاورانه به میدان درآمدی چون شیر
چنان که همهمه برخاست: «حیدر آمده است»
به یک اشاره چه از سِرّ زندگی گفتی؟
که سوی مرگ، سپاه تو با سَر آمده است
که تن به ذلّت دنیا نمی دهد هرگز
هرآنکه چون تو به میدان قلندر آمده است
که هرکه عاشقی آموخت پای مکتب تو
جهان به چشم بصیرش محقّر آمده است
به خون خویش -شگفتا!- چه کردهای ای مرد؟
که قرن هاست دمار از ستم درآمده است
قسم به خون تو، یک روز می رسد «مردی»
به این نوید که دوران غم سر آمده است